جدول جو
جدول جو

معنی ابوعبدالله بصری - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعبدالله بصری
(اَ عَ دِلْ لاه)
بصری، متکلم و فقیه حنفی، از کتب اوست در فقه: کتاب شرح مختصر ابی الحسن الکرخی، کتاب الأشربه و تحلیل نبیذالتمر، کتاب تحریم المتعه، کتاب جوازالصلوه بالفارسیه، و ابن الندیم گوید: قد مضی ذکره فی مقاله المتکلّمین، و در نسخۀ موجوده نیافتیم، و رجوع به ابوعبداﷲ حسین بن علی بن ابراهیم المعروف بالکاغذی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ عَ دِلْ لاه)
حصری، از قدمای شیوخ طریقت و زهد معاصر هارون و مأمون عباسی، در اواخر مائه دویم و اوائل مائۀ سیم، مولد و منشاء وی بصره وشاگرد فتح موصلی است، و درک صحبت بشر حافی کرده است، او گوید: که از فتح موصلی شنیدم که میگفت صحبت سی تن از شیوخ دریافتم که جملگی در شمار ابدال بودند و همگی بمن وصیت کردند که بپرهیز از همنشینی جوانان، و او میگفت صرف عمر در کاری کن که دنیا و آخرت هر دو بدست کنی پرسیدند آن کار کدام باشد؟ گفت کسب معرفت
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
زبیری، زبیر بن احمد بن سلیمان، فقیه شافعی بصری، وی از نسل زبیر بن عوام صحابی است، وامام شافعیان بصره بود، و وقتی به بغداد رفت و اهل حدیث از وی استماع روایت کردند، او را کتب بسیار در حدیث و فقه بود، و قبل از سال 320 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(زَبْ با)
محمد مکنی به ابوعبدالله بن زیاد بن زبارکلبی از علماء حدیث و اهل بغداد است. بواسطۀ شرفی از قطامی نقل حدیث کرده و احمد بن منصور رمادی از او روایت دارد. زباری اشعار بسیار روایت کرده و در نقل حدیث (برطبق گفتۀ ابن اثیر) ثقه نیست. (تاج العروس). سمعانی آرد: ابوعبدالله محمد بن زیاد بن زبار کلبی اهل بغداد است و بواسطۀ ابی مردود مدینی و شرقی از قطامی نقل حدیث کرده. و زهیر بن محمد بن قمیر و احمد بن منصور رمادی و ابوامیه محمد بن ابراهیم طرسوسی و احمد بن علی حرار و محمد بن غالب التمتام و احمد بن عبید بن نافع از او روایت دارند. ابوحاتم رازی گوید: برای دیدار محمد بن زیاد بن زبار که از مشایخ بشمار میرفت و شاعر بود رفتیم به انتظار ورود او در دهلیز خانه اش نشستیم. او که در خانه نبود پس از زمانی بنزد ما آمد، ابراز خستگی کرد ما چون نیک در او نگریستیم که او آن کس نیست که ما در طلبش هستیم و دیگر نزد او باز نگشتیم. صالح بن محمد حرزه درباره وی چنین گوید: حافظ محمد بن زیاد بن زبار. و یحیی بن معین این سخن را صحیح ندانسته است. محمد بن زیاد بن زبار بر طبق گفتۀ صالح بن محمد در بغداد روایت شعر و نقل وقایع و تواریخ ملل میکرد ولی نقلهایش معتمد نیست. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ابوعبدالله محمد بن مخلدبن حفص عطار دوری بغدادی. از راویان است و از یعقوب دوری و زبیر بن بکار و جز او روایت شنید و دارقطنی و جز او از وی روایت دارند. مرگ دوری به سال 331 هجری قمری وتولدش به سال 233 هجری قمری بود. (از لباب الانساب). روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
دوری، از مردم دور، محله ای به نیشابور، او راست: کتاب فضائل القرآن، (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
مقری، محمد بن احمد بن مقری، یکی از شیوخ تصوف است در مائۀ چهارم هجری قمری او درک صحبت شیخ یوسف بن الحسین و عبداﷲ خراز رازی و مظفر کرمانشاهی و ابومحمد رویم و ابومحمد جریری و ابوالعباس ابن عطا کرده است، گویند ویرا پنجاه هزار دینار از پدر میراث ماند بیرون ضیاع و عقار و او آنجمله در کار درویشان و مستحقان کرد، نقل است که گفت: درویش راستین آن است که وی را همه چیز بود و هیچ چیز نبود، و گفت آنکه در خدمت اخوان تقصیر ورزید خدای تعالی او را آن خواری دهد که هرگز رستگاری در آن نباشد، و گفت آنکه از من چیزی پذیرفت منتی بر من نهاد که هیچ گاه از عهدۀ شکر آن برنیایم، وقتی از او معنی فتوت پرسیدند، گفت فتوت نیک اندیشی بجای دشمنان و بذل مال و حسن عشرت با مکروهان طبع است، وفات او را یافعی به سال 366 هجری قمری گفته است، رجوع به تاریخ یافعی و نفحات جامی و نامۀ دانشوران ج 3 ص 67 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
محمد بن فضل بن عباس بلخی، مکنی به ابوعبدالله. از صوفیان مشهور و مشایخ بزرگ خراسان در قرن سوم و چهارم هجری است. وی از بلخ رانده شد و در سمرقند سکنی گزید و بسال 319 هجری قمری در آنجا درگذشت. او را سخنان حکیمانه ایست. (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 221 بنقل از طبقات الصوفیه و حلیه الاولیاء)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
برقی،یکی از مشایخ عرفا از مردم برقه و ابوعلی کاتب مصری درک صحبت او کرده و او در مائۀ سیم میزیسته است
لغت نامه دهخدا